از بهلول پرسیدند:در قبرستان چه کار میکنی؟
گفت:با جمعی نشسته ام که به من آزار نمی رسانند،حسادت نمیکنند،دروغ
نمیگویند،طعنه نمی زنند،خیانت نمیکنند،قضاوت نمیکنند
مرا به یاد سرای آخرت می اندازند و اگر از پیششان بروم پشت سرم بد گویی نمیکنند
-.*-.*-.*-.*-.*-.*-.*
شخصی به بهلول گفت:تو را از دور دیدم گمان کردم خری می آید
بهلول هم به او گفت؛من هم تو را که از دور دیدم گمان کردم آدمی می آید
-.*-.*-.*-.*-.*-.*-.*
از بهلول پرسیدند علت سنگینی خواب چیست؟
گفت :سبک بودن اندیشه
هرچه عقل سبک تر باشد خواب سنگین تر
♥♥.♥♥♥.♥♥♥
به بهلول گفتند می خواهی قاضی شوی؟
گفت :نه
علت را جویا شدند
گفت نمیخواهم نادانی باشم بین دو دانا
شاکی و متهم هردو قضیه را می دانند و من ساده باید حقیقت را حدس بزنم
*~*~*~*~*~*~*~*
به بهلول گفتند فلانی هنگام تلاوت به گونه ای از خود بی خود میشود که غش میکند
بهلول گفت هنگام تلاوت اورا بر لبه دیواری گذارید اگر باز هم غش کرد خلوص نیت دارد
*~*~*~*~*~*~*~*
روزی خلیفه از بهلول پرسید تا به حال موجودی احمق تر از خود دیده ای؟
گفت:نه بالله
این نخستین بار است که می بینم
♥♥.♥♥♥.♥♥♥
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
سلطان محمود غزنوی دستور داد تا بگردند و یک نفر را که در حماقت از دیگران گوی سبقت را ربوده است ،پیدا کنند و به خدمتش بیاورند. ملازمان مدت ها گشتند تا بر حسب اتفاق شخصی را دیدند که بر شاخ درختی نشسته است و با تبری در دست به بیخ شاخه می زند تا آن را قطع کند
ملازمان سلطان با خود گفتند از این شخص احمق تر یافت نمی شود. وی را گرفتند به خدمت سلطان بردند و عمل احمقانه اش را در مقابل خودش برای سلطان بازگو کردند
آن شخص گفت: احمق تر از من سلطان است که با دست خودش با تیشه ظلم و تعدی، رعیت خود را که بنیاد و بیخ درخت حکومتش هستند، قطع می کند
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
احمق ترین مرد، مرﺩیست
ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ فکر ﻣﻮﺍﻇﺒﺖ ﺍﺯ ﺯﻥ ﺍﺳﺖ تا مبادا ﺑﻪ ﺍﻭ ﺧﯿﺎﻧﺖ کند
ﻭ ﻋﺎﻗﻠﺘﺮﯾﻦ، آن مردیست
ﮐﻪ ﻗﻠﺐ ﺯﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻟﺒﺮﯾﺰ میکند ﺗﺎ ﺟﺎﺋﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺮﺳﻪ ﺯﺩﻥ
ﻣﺮﺩﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﺎند
زنی که به سکوت می رسد کم توقع نیست
نمونه نیست، قانع نیست
به این نتیجه رسیده که حرف زدنش مساویست با قضاوت یا هیاهو
هیچ گاه از سکوت ادامه دار یک زن خوشحال نباشید
زن ساکت
یا مرده ای است در درون یا آتشی است زیر خاکستر
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
Mahii✌مهدیه